مهتامهتا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

مهتای بی همتای من

اولین خنده با صدا

عزیز دلم 2 روز پیش یعنی در 3 ماه و 14 روزگیت با صدای بلند خندیدی و من واقعا لذت بردم الهی قربون صدای خنده ات برم من ماما جان . چند روز پیش هم رفتیم خونه عمه ات وعمه ات هم زحمت کشید و کالسکه دختر عمه رو بهت داد تا دیگه من برات کالسکه نگیرم ببخشید که نو نیست ولی خیلی تر و تمیزه و از همه مهمتر اینه که مال یه خانم دکتر بوده فقط باهاش یه گشت کوچولو زده ههههه مامانی آرزو میکنم قدمش خوب باشه و تو هم مثل دختر عمه دکتر بشی . دیگه اینکه خونه عمه با کلاهی که بابائی عکس داشته وقتی مثل تو کوچولو بوده عکس انداختی فدات بشم که خیلی ماه شدی حالا در اولین فرصت عکس کوچولوئی های بابائی رو هم با همین کلاه میزارم فعلا عکسهای ناز خودتو میزارم . راستی دیروز با خال...
11 بهمن 1390

<no title>

اینم مهتا خانم با زنبور باسی فدای اون پاهای کوچولوی نازت بشم احتیاج به گفتن نداره تو چه فکری هستی ماما جان فدای اون قیافت با تل ...
9 بهمن 1390

بدون عنوان

گل مامان این روزا خیلی شیرین و شیطون شدی فوفول مامان بعضی موقعها انقدر بوست میکنم که خودم خسته میشم . هر جا میریم همه عاشقت میشن خوش اخلاق مامان . صبحها که از خواب بیدار میشی اول منتظر میمونی تا قنداقت رو باز کنم (نمیدونی چه عذاب وجدانی میگرم وقتی قنداقت میکنم ولی چه کنم که نمیخوابی)  یه چند تا کش و قوس اساسی می یای بعد تازه منو میبینی و کلی میخندی بعد هم یادت می یاد باید شیر بخوری اول غرغر میکنی اگه دیدی خبری نشد میزنی زیر گریه بعد از خوردن شیر و عوض شدن پوشک مشغول صحبت کردن میشی بعد از یه مدت زمانی باز سراغ منو میگیری تا بیام بغلت کنم و باهات حرف بزنم عاشق این هستی که رو به بیرون توی بغل باشی تا همه جا رو ببینی و فوفولی کنی . عاشق آی...
8 بهمن 1390

كاراي مهتاي گلم

اين خانم گل من خيلي عجوله ازش معلومه خيلي هم شيطونه خيلي از كاراشو زود شروع كرده مثلا: اولين بار 38 روزه بود كه آق آق ميگفت . اولين بار در23 روزگي با گفتن آقا ميخنديد اولين بار در 25 روزگي گردن گرفت اولين بار در 54 روزگي توي بغلم روي شكم خوابونده بودمش كه غلت زد و اونبري شد اولين بار در 45 روزگي توي تشك بازيش ميخوابيد و بازي ميكرد و وقتي كوك عروسكش تموم شد بهش لگد زد و ا ا كرد كه براش باز كوكش كردم و آروم شد . اولين بار در 55 روزگي با شنيدن اسمش برگشت و نگاه باباش كرد كه صداش كرده بود اولين بار در 54 روزگي وقتي از خواب بيدار شد ا ا كرد ووقتي رفتم بالاي سرش كمرشو بلند كرد تا بغلش كنم . ...
5 بهمن 1390

ميترا جون اين پست فقط براي تو

ميترا جونم تو خوبي ؟ گل پسر خوبه مگه ميشه يادم بري !!!!!!!!!!!! عزيزم خيلي دلم واست تنگ شده توي يه تاپيك مامانا برات مطلب گذاشتم يادم ميخواستي بري خونه مامانت بعدش هر چي سر زدم جواب ندادي منم آدرس وبلاگتو نميدونم اگه داري برام آدرسشو بزار يا بگو كدوم تاپيك ميري. ايليا گلم رو ببوس منم مهتا رو ميبوسم عكس هم ميخوام بزارم نميشه بازم سعي ميكنم . ميبوسمت باي
5 بهمن 1390

<no title>

از ديروز يعني در 62 روزگي شروع كرده به شناسائي دستش اون چشماي خوشكلشو چپ ميكنه و به دستش با تعجب نگاه ميكنه فداي اون دستاي خوشكلش از پا قدم اين گل دختر ما هم صاحب ماشين شديم خدايا شكرت .
5 بهمن 1390

<no title>

اينم عكس مهتاي گلم توي همايش حضرت علي اصغر تقديم به خاله سما و خاله ميترا ...
5 بهمن 1390